مطالب مربوط
تاریخ وقوع این رویارویی، دهم محرم سال ۶۱ ه – ق است و در سمت سپاه خیر، امام حسین (ع) قرار دارد و در سوی دیگر عمر بن سعد و سپاهش و یزید که رخدادهای این روز بزرگ در صحرای کربلا در ادامه میآید:
۱- شهادت امام حسین(ع)
در این روز در سال ۶۱ ه – ق، حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در سن ۵۸ سالگی و (و یا ۵۶ و یا ۵۷ سالگی) بعد از نماز ظهر، مظلومانه و با حالت تشنگی و گرسنگی در زمین کربلا به شهادت رسیدند و روزی است که شهادت اهل بیت و اصحاب امام حسین (علیهم السلام) در آن به وقوع پیوسته است.
چهار هزار ملک در این روز به زمین کربلا برای نصرت آن حضرت آمدند و چون اجازه جنگ نیافتند تا ظهور حضرت مهدی (ع) گریه کنان نزد قبر امام حسین (ع) ماندگار هستند.
در این روز نخوردن و نیاشامیدن بخصوص از غذاهای لذیذ مناسب است.
۲- شهادت حبیب بن مظاهر اسدی کوفی
۳- شهادت مسلم بن عوسجه
۴- شهادت حربن یزید ریاحی
۵- شهادت جون (غلام ابوذر غفاری)
۶- شهادت همسر وهب، به دست رستم غلام شمر
۷- شهادت حضرت علی اکبر (ع) فرزند بزرگ سیدالشهداء(ع)
۸- شهادت قاسم بن الحسن(ع)
۹- شهادت عبدالله بن الحسن(ع)
۱۰- شهادت حضرت عباس بن علی بن ابی طالب (ع)
۱۱- شهادت باب الحوائج حضرت علی اصغر(ع)
۱۲- ماتم و ناله و گریه اهل حرم سیدالشهداء(ع) بر آن حضرت و اولاد و بستگان و اصحاب ایشان
۱۳- غارت اموال از خیمههای امام حسین(ع)
۱۴- فرار بانوان و کودکان حرم امام حسین (ع) به سوی بیابانها بعد از شهادت آقا و سرورشان حضرت اباعبدالله (ع)
۱۵- غارت کردن لباس و زره و … از بدن مطهر شهدای کربلا
۱۶- جدا شدن سر مطهر امام حسین(ع) و برخی از اصحاب آن حضرت از بدنهایشان
۱۷- به آتش کشیدن خیمههای آل الله، فرزندان رسول خدا و علی مرتضی (ع) و فاطمه زهرا(س)
۱۸- شهادت دختران کوچک حاضر در کاروان امام حسین (ع) در کنار خیمهها
۱۹- گریه و ماتم بر سیدالشهداء (ع) و عزای زمین و زمان، عرش و آسمان، جن و انس و ملک و وحوش بر آن حضرت
۲۰- انتقال راس مطهر امام حسین(ع) به کوفه
عصر عاشورا راس مطهر و نورانی امام حسین(ع) را توسط “خولی بن یزید اصبحی” و “حمید بن مسلم ازدی” به کوفه فرستادند.
۲۱- خونین شدن ریشه هر گیاهی که از زمین میکشیدند، از مصیبت عظمای آن روز
شرح مختصر واقعه عاشورا:
در صبح این روز در کربلا حضرت امام حسین (ع) دست به دعا برداشت و گفت:
«اَللّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتی فی کُلِّ کُرْبَهٍ وَ اَنْتَ رَجآئی فی کُلِّ شِدَّهٍ وَ اَنْتَ لی فی کُلِّ اَمْرٍ نَزَلَ بی ثِقَهٌ وَعُدَّهٌ کَمْ مِنْ کَرْبٍ یَضْعُفُ عَنْهُ الْفُؤ ادُ وَ تَقِلُّ فیهِ الْحیلَهُ وَ یَخْذُلُ عَنْهُ الْقَریبُ وَ الْبَعیدُ وَ یَشْمَتُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تُعْیینی فیهِ الاُْمُورُ اَنْزَلْتُهُ بِکَ وَ شَکَوْتُهُ اِلَیْکَ راغِباً فیهِ عَمَّنْ سِواکَ فَفَرَّجْتَهُ وَ کَشَفْتَهُ وَ کَفَیْتَنیهِ فَاانْتَ وَلِیُّ کُلِّ نِعْمَهٍ وَ صاحِبُ کُلِّ حاجَهٍ وَ مُنْتَهی کُلِّ رَغْبَهٍ فَلَکَ الْحَمْدُ کَثیراً وَ لَکَ الْمَنُّ فاضِلاً»
خدایی تویی مورد اطمینان من در هر اندوه شدید و تویی امید من در هر سختی و تویی مورد اطمینان و ذخیرهام در هر امری که بر من فرود آمد، چه بسیار اندوه شدیدی که دل از آن ناتوان میشود و چاره در آن کم میگردد و خویش و بیگانه به آن کمک نمیدهد و دشمن به خاطر آن زخم زبان میزند و کارها در آن خستهام میکند، آن را به درگاه تو آوردم و از آن به تو شکایت نمودم، از غیر تو در آن رو گردانم پس آن را گشودی و برطرف کردی و مرا از آن کفایت نمودی، پس تویی سرپرست هر نعمت و صاحب هر جاجت و نهایت هر رغبت، ستایش بسیار توراست و احسان بسیار توراست”.
پس صف آرائی لشکر خود نمود و امر فرمود تا آتش در هیزمهای خندق زدند که آن خندق آتش، مانع از رفتن لشکر به جانب خیمههای زنان باشد.
از آن طرف عمر سعد نیز صفوف لشکر خود را آراست.
در آن زمان، حضرت سوار بر شتری شد و ما بین دو لشکر ایستاد و اهل عراق را ندا کرد و بعد از حمد و صلوات، نسب خود را اظهار کرد و بیان فرمود که:
“آیا شما نیستید که نامههای متواتر به من نوشتید و مرا به اینجا دعوت کردید. الحال چه شده؟ آیا من کسی را کشتهام یا کسی را آسیبی زدهام یا مالی از کسی بردهام؟ برای چه برای کشتن من جمع شدهاید؟”
عمر سعد تیری به چله کمان گذاشت و به لشکر خود گفت که نزد امیر شهادت دهید که من اول کسی بودم که تیر به جانب حسین افکند. همینکه آن تیر را افکند، لشکر او نیز سید الشهداء را تیر باران کردند و در همان ساعت جماعتی از اصحاب آن جناب شهید شدند و پیوسته یک، یک به میدان رفتند و شهید شدند تا وقت ظهر شد.
ابو ثمامه به حضرت سید الشهدا (ع) عرض کرد که وقت نماز ظهر است، میخواهیم یک نمازی دیگر با شما بجا بیاورم. از لشکر عمر سعد مهلت نماز خواستند. آنها، مهلت ندادند. لاجرم دو تن از یاران آن حضرت در برابر نماز گزاران قرار گرفتند و هر تیر و نیزه که وارد میشد بر بدن خود میخریدند.
در ادامه واقعه کربلا یک یک اصحاب به میدان رفتند و شهید شدند تا نوبت به جوانان هاشمی رسید. ایشان نیز یک، یک، به جهاد رفتند و به نحوی جهاد کردند و شهید شدند که از تصور حالشان، جگرها آتش میگیرد.
جناب علی اکبر، چون خواست به میدان برود، پدر نگاه مایوسانهای به قامت او کرد، گریه او را فرو گرفت علی اکبر چون به میدان رفت و جنگ کرد و تشنگی در او خیلی تاثیر کرد، برگشت نزد پدر و از میزان عطش درونی خود شکایت کرد.
خدا داند که در این حال چه بر آن پدر مهربان گذشت که آبی نداشت که جگر تفته فرزندش را خنک کند. لاجرم سخت بگریست و علی به میدان برگشت و جهاد کرد تا او را شهید کردند. همینکه پدر بالای سر او آمد و آن بدن پاره پاره و صورت شبیه رسول خدا (ص) را بخون و غبار آلوده دید، صورت به آن صورت نهاد و سخنانی با فرزند شهید خود گفت.
آن حضرت همچنین ملاحظه کرد شهادت قاسم و واقعه قطع شدن دستهای حضرت ابوالفضل(ع) و کیفیت شهادت آن مظلوم و سایر شهداء که مجال ذکر آنها نیست.
بالاتر از همه تذکر شهادت حضرت علی اصغر (ع) است. نمیدانم که سید مظلومان چه حالی داشته آنوقتی که آن طفل را به آنجناب دادند که آبی برای او بگیرد و عوض آنکه آن قوم بی حیا آن طفل را آب دهند تیری به گلوی نازک او زدند که آن طفل در دست پدر، جان داد.
و باید تامل کرد در حال عبدالله بن الحسن (ع) آن هنگامی که عموی خود را در قتلگاه میان لشکر تنها دید از خیمه نزد آن جناب دوید و وقتی رسید که ظالمی شمشیر بلند کرده بود که به آن حضرت بزند. عبدالله گفت وای بر تو، میخواهی عموی مرا بکشی. پس دست خود را سپر کرد. شمشیر دست او را قطع کرد و به پوست آویزان شد. پس آن مظلوم نالهاش بلند شد و حضرت او را در دامن گرفت و او را تسلی میداد که حرمله او را با تیری زد و شهید کرد.
در مورد کیفیت شهادت امام حسین (ع) هم باید دانست که چه بر آن حضرت و بر اهل بیت او گذشته است. به خصوص آن وقتی که به جهت وداع ایشان به سوی خیمهها آمد و آنها را صدا زد و با یک، یک آنها وداع کرد و آنها را امر به صبر فرمود و لباسی را طلبید و در زیر جامههای خود پوشید و به میدان رفت و رجز خواند و با حال تشنگی و داغهای کمرشکن که آن حضرت دیده بود، چه نوع مبارزت و شجاعتی از آن حضرت ظاهر شد تا آنکه پیشانی مقدسش را شکستند. جامه بلند کرد که خون از چهره پاک کند، تیر زهرآلود سه شعبه به قلب مبارکش رسید، همین که آن تیر را از پشت سر بیرون کشید، مانند ناودان، خون از جای آن جاری شد.
در این وقت بواسطه آن زخم و زخمهای فراوان دیگر که بر بدنش بود ضعف و ناتوانی بر آن حضرت عارض شد، از کارزار ایستاد. مالک بن یسر بجانب آن جناب روان شد و ناسزا گفت و شمشیری بر سر مبارکش زد که کلاه زیر عمامه آن حضرت مملو از خون شد و صالح بن وهب نیزه بر پهلوی مبارکش زد که از اسب بر روی زمین افتاد.
حضرت زینب چون این وقایع را دید، از خیمه بیرون دوید و فریاد برداشت “وا اخاه واسیداه وا اهل بیتاه”. ای کاش آسمان خراب میشد و بر زمین میافتاد و کاش کوهها از هم میپاشید”.
و با فریاد به عمر سعد گفت: ای عمر، ابو عبدالله را میکشند و تو او را نظاره میکنی.
عمر سعد پاسخی نگفت.
حضرت زینب (س) به لشکر عمر سعد هم گفت: “وای بر شما مگر میان شما یک نفر مسلمان نیست. احدی نیز جواب او را نداد.
سپس شمر لشکر خود را ندا داد: “مادر بر شماها بگرید انتظار چه میبرید، چرا کار حسین را تمام نمیکنید”.
پس همگی بر آن حضرت از هر سو حمله کردند… پس آن جناب را شهید کردند به نحوی که ذکرش را شایسته نمیدانیم. پس از آن لشکر عمر سعد به خیمههای محترمش ریختند و آنچه در خیمهها بود، بردند و زنهای داغدیده را بیازردند. زنها نالههاشان بلند شد. عمر سعد به جانب خیمهها آمد. زنها چنان فریاد کشیدند و گریستند که ابن سعد به حال آنها رقت کرد. فریاد زد که کسی متعرض ایشان نشود. ولی کسی به حرفهای وی چندان توجهی نداشت و این واقعه، مفصل است و این نوشته را گنجایش بیش از این نیست والی الله المشتکی و هو المستعان.(و خدا است که به نزد وی شکایت برند و اوست شنوا)
شیخ طوسی در کتاب مصباح از عبدالله بن سنان روایت کرده است که گفت: “من در روز عاشورا به خدمت حضرت امام جعفر صادق (ع) رفتم، دیدم که رنگ مبارکش متغیر و آثار حزن و اندوه از روی شریفش ظاهر است و مانند مروارید آب از دیدههای مبارکش میریزد.
گفتم : یابن رسول الله، سبب گریه شما چیست؟ هرگز دیده شما گریان مباد.
فرمودند: “مگر غافلی که امروز چه روزی است. مگر نمیدانی که در مثل این روز، جد من حسین، شهید شده است … مثل این روز در این وقت جنگ از آل رسول منقضی شد و ۳۰ نفر از ایشان با یارانشان بر زمین افتاده بودند که هر یک از ایشان اگر در حیات حضرت رسول (ص) فوت میشد، آن حضرت صاحب عزای او بود. پس آن حضرت آنقدر گریست که محاسن شریفشانتر شد”.
در اواخر روز عاشورا سزاوار است که یادآوری از حال حرم امام حسین و دختران و اطفال آن حضرت که در این وقت در کربلا اسیر دشمنان و مشغول به حزن و گریستن بودند و مصیبتهائی بر ایشان گذشته که در خاطر هیچ آفریدهای خطور نکند و قلم را تاب نوشتن نباشد. پس برخیزی و سلام کنی بر رسول خدا و علی مرتضی و فاطمه زهرا و حسن مجتبی و سایر امامان از ذریه سید الشهداء علیهم السلام و ایشان را تعزیت گوئی بر این مصائب عظیمه با قلب محزون و چشم گریان.
قتل ابن زیاد در عاشورای سال ۶۷ ه – ق
ابن زیاد در روز عاشورای سال ۶۷ ه – ق به فرمان مختار به جزای ظاهری اعمالش رسید و کشته شد. حصین بن نمیر و جمعی از قتله امام حسین (ع) نیز همراه ابن زیاد به قتل رسیدند.
ابن زیاد ملعون به دست ابراهیم پسر مالک اشتر نخعی کشته شد و سرش را برای مختار فرستادند. مختار هم سر او را برای امام زینالعابدین (ع) فرستاد. هنگام وارد کردن سر ابن زیاد حضرت مشغول غذا خوردن بودند. لذا سجده شکر به جای آورده فرمودند: « روزی که ما را بر ابن زیاد وارد کردند غذا میخورد. من از خدا خواستم که از دنیا نروم تا سر او را در مجلس غذای خود مشاهده کنم، همچنان که سر پدر بزرگوارم مقابل او بود و غذا میخورد. خداوند به مختار جزای خیر دهد که خونخواهی ما را نمود».
سپس حضرت به اصحاب خود فرمود: همه شکر کنید.
عاشورا روز قیام حضرت مهدی (ع)
به روایتی حضرت بقیه الله الاعظم حجه بن الحسن العسکری ارواحنا فداه در این روز قیام خواهند کرد.
شب یازدهم محرم
۱- شام غریبان کربلا
نخستین شب عزا و سوگ خاندان پیامبر(ص) پس از شهادت سیدالشهداء(ع) است. شبی تیرهتر از سیاهی، شبی جانسوز که در آن تلخترین لحظات بر خاندان امام حسین (ع) گذشت.
آیا میشود رنج و سوز و مصیبت بازماندگان حضرت را در آن شب بیان کرده و یا حتی تصور کرد؟
آیا کسی درک میکند که دیدگان خونفشان عمه امام زمان (ع) و اهل بیت (ع) چقدر و چگونه بر آن حضرت گریستند؟
آیا کسی میتواند تصور کند که آه و ناله سوزناک آن عزیزان چگونه بوده است؟
با چه زبانی و با چه لفظی میتوان دلهای شکسته، قلبهای جریحهدار، ناله، نوا و سوز دل یتیمان و بانوان حسینی را بیان کرد؟
شام غریبان است، کودکان یتیم که دیشب پدر داشتند و بانوان بیسرپرست که دیشب سرپرست و کاشانه داشتند؛ امشب با آشیانه سوخته و دلهای داغدار، بدون سرورشان حضرت اباعبدالله (ع) چه میکنند؟
تفاوت بین این دو شب چقدر است: شب عاشورا و شب یازدهم؟
دیشب چه سالاری داشتند؟
دیشب چه کسی از خیمهها محافظت میکرد؟
دیشب چه کسانی در خیمهها بودند؟ امروز اما بدن مبارکشان بدون سر روی زمین است.
آن شب چه کسی سرپرستی بانوان علوی و فاطمی را بر عهده داشت؟
زینت کبری (س) آن شب چه حالی داشت؟
از یک سو مراقبت از حجت خدا زین العابدین (ع) و همسران و یتیمان برادر، و از سوی دیگر به دنبال دختران گمشده، همه اینها در سرزمینی که بدن برادرش و عزیزانش با آن وضع روی زمین افتاده باشند…
آه چه شبی بود آن شب و چه حالی داشت دختر امیرالمومنین (ع).
«سلام علی قلب زینب الصبور و لسانها الشکور».
۲- سر امام حسین (ع) در تنور
شب یازدهم شبی است که سر مطهر امام حسین (ع) در تنور منزل “خولی” بود در حالی که نورانیت آن سر، فضا را روشن کرده بود.